the game (بازی)
این فیلم متعلق به «مایکل داگلاس» (Michael Douglas) است. «شان پن» (Sean Penn) و «دبرا کارا اونگر» (Deborah Kara Unger)، کسانی که نقشهای دوم و سوم را بازی میکنند، به معنای واقعی کلمه نقشهایی فرعی در فیلم دارند.(از آنجا که هیچکدام از آنها بیشتر از 15 تا 30 دقیقه بازی نمیکنند.) در حالی که «داگلاس» همه جا حضور دارد. او تقریبا در تمامی صحنهها حاضر است و فیلم از زبان شخصیت او روایت میشود. «نیکلاس فن اورتون» (Nicholas Van Orten) (آهنگساز فیلم) از آن دسته افرادی است که «داگلاس» به بهترین طریق میتواند با آنها هماهنگ شود. او در ابتدا سرد و محافظهکار است و سپس تدریجا، بیشتر و بیشتر در خود و جایگاهش احساس تزلزل میکند. اقتدار بازیگر در اقتراب به شخصیت فیلم، آشکار و محسوس است.
نیک (Nick) آدم بسیار ثروتمندی است. او در یک عمارت عظیم و مجهز زندگی میکند-به هرچه که احتیاج داشته باشد، دسترسی دارد- اما سوای زن خانهداری که آنجا کار میکند، او تنها است. او تنها است، وقتی که کار را در اولویت زندگیاش قرار داد، همسرش او را ترک کرد. اکنون برای تولد 48 سالگیش، برادر او «کونارد» (شان پن) برای کسی که همهچیز دارد یک هدیه ایدهآل آورده است: یک بازی که توسط شرکت «خدمات تفریحی مصرفی» (Consumer Recreation Services) طراحی شده است. بازی «تجربه عمیق زندگی» نام دارد و به هرآنچه که در زندگی شخصی وجود ندارد، موجودیت میبخشد. به غیر از اظهار نظرهای مبهم، مانند:« این یک ماهنامه تجربی است»، هیچکس یا نمیخواهد و یا نمیتواند جزئیات بازی را برای «نیک» توضیح دهد. با وجود بدگمانی و عدم اطمینان، او شرکت در بازی را میپذرد. حوادثی رخ میدهند که موجب بوجود آمدن سوالی حیاتی میشود: آیا این فقط یک بازی است یا خیر؟!